هر چی که ....
شنبه 3 فروردين 1392برچسب:, :: 10:11 ::  نويسنده : پوریا       



شنبه 3 فروردين 1392برچسب:, :: 10:3 ::  نويسنده : پوریا       



جمعه 2 فروردين 1392برچسب:, :: 11:42 ::  نويسنده : پوریا       



پنج شنبه 1 فروردين 1392برچسب:, :: 20:14 ::  نويسنده : پوریا       



پنج شنبه 1 فروردين 1392برچسب:, :: 19:58 ::  نويسنده : پوریا       

 



پنج شنبه 1 فروردين 1392برچسب:, :: 19:45 ::  نويسنده : پوریا       



پنج شنبه 1 فروردين 1392برچسب:, :: 19:32 ::  نويسنده : پوریا       

وطن یعنی کتیبه در دل سنگ/تمدن.دین.هنر.تاریخ.فرهنگ/وطن یعنی همه نیک و بهنجار/چه پندار چه گفتار و چه کردار/به رسم آریایی ها و شیران/به نام نامی مردان ایران/به رسم کوروش آن سردارپیروز/دوصد فرخنده بادا نوروز



یک شنبه 24 دی 1391برچسب:, :: 13:7 ::  نويسنده : پوریا       

خدای یونان 

 

 

۱- زئوس Zeus
زئوس رئیس خدایان یونان، خدای آسمان و رعد و برق، کسی که دیگر خدایان از نسل او بودند. وی بخاطر رفتارهایی که با فرزندان و همسران خود داشته است نزد زنان بدنام است. در آثار هنری زئوس را به عنوان یک مرد ریشو و پیر به تصویر کشیده اند.

به جذابترین گروه اینترنتی ملحق شوید

۲- هرا Hera
هرا ملکه خدایان و الهه ازدواج، همسر و خواهر زئوس بود! در اساطیر وی را زیباترین خدایان نامیده اند حتی زیباتر از افرودیت.

به جذابترین گروه اینترنتی ملحق شوید

۳- افرودیت Aphrodite
الهه عشق و زیبایی. کبوتر، پرنده، سیب، زنبور عسل، قو نمادهای وی هستند. افرودیت بخاطر تمایلات شهوانی زیاد بخصوص به برادرش آرس، در اساطیر یونان شناخته شده است. کما اینکه نام یکی از داروهای مقوی جنسی از نام وی گرفته شده است (aphrodisiac).

به جذابترین گروه اینترنتی ملحق شوید

4- پوسایدون Poseidon
پوسایدون خدای دریا، زلزله و اسب است. نیزه سه شاخه و گاو نر نمادهای وی می باشند.

به جذابترین گروه اینترنتی ملحق شوید

۵- هرمس Hermes
هرمس خدای بازرگانی و تجارت، دزدی، سخنوری است. سمبل وی نیز عصای چاووش (عصایی با دو مار دور آن) است. همگان وی را با صندل های بالدار که به وی قدرت پرواز می داد می شناسند.

به جذابترین گروه اینترنتی ملحق شوید

۶- آپولو Apollo
آپولو، جوانترین فرزند زئوس و برادر دوقلوی آرتمیس بود. او خدای آفتاب و زیبایی، شعر و موسیقی، نور است.

به جذابترین گروه اینترنتی ملحق شوید

 

۷- دیونیسوس Dionysus
دیونیسوس به عنوان رب النوع شراب و باده شناخته می شود.

به جذابترین گروه اینترنتی ملحق شوید

۸- آرتمیس Artemis
آرتمیس الهه ماه و شکار (تیراندازی) و بکارت است. او را به عنوان یک زن تا ابد جوان و زیبا که حافظ محیط وحش و زندگی طبیعی در مقابل زندگی شهری است می شناسند.

به جذابترین گروه اینترنتی ملحق شوید

۹- Hephaestus
وی را خدای آتش و فلز کاری می دانند. Hephaestus فرزند زدوس و هرا (Hera) بود که فلج بدنیا آمد. پدر و مادر او را طرد کردند و از کوه المپ (محل زندگی خدایان) بیرون راندند. بعدها زمانی که وی به اقتداری رسید و توانست مرتبه خدایی خود را باز ستاند به کوه المپ برگشت.

به جذابترین گروه اینترنتی ملحق شوید

۱۰- دیمیتر Demeter
دیمیتر الهه کشاورزی، حاصلخیزی و باروری زمین همچنین زندگی پس از مرگ است. یونیان باستان عطسه را به دیمیتر نسبت می دهند. همانند ایرانیان آنها نیز این باور خرافی را دارند که اگر در حین انجام کاری عطسه کردید، بهتر است دست از آن کار بکشید یا به عبارتی “صبر آمد” با این تفاوت که آنها اعتقاد دارند این جمله از طرف خداوند دیمیتر وحی می شود.

به جذابترین گروه اینترنتی ملحق شوید

۱۱- آرس Ares
آرس در میان خدایان به خدای دیوانه شهرت دارد. وی را خدای وحشیگری در جنگ می نامند. او اغلب با نیزه و زره و عقاب و یا جغد به تصویر کشیده میشود.

به جذابترین گروه اینترنتی ملحق شوید

۱۲- آتنا Athena
آتنا یکی از محبوب ترین خدایان یونان بود. او را الهه عقل، عدالت و زیبایی می نامند. وی فرزند همسر اول زئوس بود.

به جذابترین گروه اینترنتی ملحق شوید

 

 
 



جمعه 22 دی 1391برچسب:, :: 17:35 ::  نويسنده : پوریا       

به چه مانند کنم موی پريشان ترا؟
به دل تيره شب؟
به يکی هاله دود؟
يا به يک ابر سياه
که پريشان شده و ريخته بر چهره ماه
به نوازشگر جان؟
يا بدان شعله شمعی که بلرزد زنسيم؟

به چه مانند کنم حالت چشمان ترا؟
به يک نغمه جادويی از پنجه گرم
به يکی اختر رخشنده بدامان سپهر؟
يا به الماس سياهی که بشويندش در جام شراب؟
به غزلهای نوازشگر حافظ در شب؟
يا به سرمستی طغيانگر دوران شباب؟

به چه مانند کنم سرخی لبهای ترا؟
به يکی لاله شاداب که نبشته به کوه؟
به شرابی که نمايان بود از جام بلور؟
به صفای گل سرخی که بخندد در باغ؟
به شقايق که بود جلوه گر بزم چمن؟
يا به ياقوت درخشانی در نور چراغ؟

مرمر صاف تنت را به چه مانند کنم؟
به بلوری سيراب؟
به يکی ابر سپيد؟
يا به يک مخمل خوشرنگ نوازشگر گرم
يا به سيمای گل انداخته از دولت شرم؟
به پرندی که کند جلوه گرمی در مهتاب؟
به گل ياس که پاشيده بر آن پرتو ماه؟
يا به قويی که رود نرم و سبک در آب؟

به چه مانند کنم جلوه پستان ترا؟
به يکی گوی بلور
که بود بر سر آن دانه لعل؟
یا به یک تنگ بلورین که بود پر ز شراب؟
به یکی شیشه عطر
که دهد بوی بهشت؟
یا به لیموی پر از شهد که لرزد در آب؟

به چه مانند کنم خلوت آغوش ترا؟
به یکی بستر گل؟
به پرستشگه عشق؟
یا به خلوتگه جانها که غم از یاد برد؟
به نفسهای بهار؟
یا به یک خرمن یاس
که شمیم خوش آنرا همه جا باد برد؟

به چه مانند کنم ؟ من ندانم!
به نگاهی تو بگو
به چه مانند کنم



جمعه 22 دی 1391برچسب:, :: 13:38 ::  نويسنده : پوریا       

عشق يعني يك سلام و يك درود

عشق يعني درد و محنت در درون

عشق يعني يك تبلور يك سرود

عشق يعني قطره و دريا شدن

عشق يعني يك شقايق غرق خون

عشق يعني زاهد اما بت پرست

عشق يعني همچو من شيدا شدن

عشق يعني همچو يوسف قعر چاه

عشق يعني بيستون كندن بدست



جمعه 22 دی 1391برچسب:, :: 12:56 ::  نويسنده : پوریا       

 دگر نامه ی تو باز شد

مستی ام از نامه ات آغاز شد
نام خدا زیور آن نامه بود
من چه بگویم که چه هنگامه بود
بوسه زدم سطر به سطر تو را
تا
که ببویم همه عطر تو را
سطر به سطرش همه دلدادگیست
عطر جوانمردی وو آزادگیست
عطر تو در نامه چها میکند
غارت جان ودل ما میکند
از غم خود جان مرا کاستی
بار دگر حال مرا خواستی
بی تو چه گویم که مرا حال نیست
 مرغ دلم بی تو سبکبال نیست
 هر چه که خواندم دل تو
تنگ بود
 حال من و حال تو همرنگ بود
بی تو از این خانه دل شاد رفت
رفتی و بازآمدن از یاد رفت
هر که سر انگشت به در میزند
جان و دلم بهر تو پر میزند
بی تو مرا روز طلایی نبود
فاجعه بود این که جدایی نبود
چون به نگه نقش تو تصویر شد
اشک من از شوق سرازیر شد
اشک کجا گریه ی باران کجا
باده کجا نامه ی یاران کجا
بر سر هر واژه که کاوش کند
عطر تو از نامه تراوش کند
عکس تو و نامه ی تو دیدنیست
بوسه ز نقش لب تو چیدنیست
هر چه نوشتی همه بوی تو داشت
بر دل من مژده ز سوی تو داشت
هر سخنت چون سخن پیرهن یوسف است
بوی خوش پیرهن
یوسف است
من ز غمت خسته ی کنعانی ام
بی تو گرفتار پریشانی ام
مهر تو چون باد بهاری بود
در دل من مهر تو جاری بود
نامه به من عشق سفر می دهد
از سر کوی تو گذر میدهد
نامه ی تو باده ی مرد افکنست
هر سخنت آفت هوش منست
جان و دلم مست جنون می شود
تشنگی ام بر تو
فزون میشود
نامه ی تو گر چه خوش و دلکشست
در دل هر واژه گل آتشست
حرف به حرف تو به هرنامه یی
خواندم و دیدم که چه هنگامه یی
نامه ی تو قاصد دنیای عشق
بر دلم آموخت الفبای عشق
هر الفش قد مرا راست کرد
با دل من هر چه دلش خواست کرد
از ب ی تو بوسه گرفتم بسی
نامه
نبوسیده به جز من کسی
پ چو نوشتی دل من پر گرفت
آتش عشق تو به دل در گرفت
دال تو بر دل غم دوری نهاد
صاد تو دل را به صبوری نهاد
سین تو سرمایه سود منست
سین همه ی بود و نبود منست
سور و سرورم همه از سین تست
سین اثر سینه ی سیمین تست
شین تو در خاطره شوق آورد
ذال
او ما را سر ذوق آورد
لام تو یادیست ز لبهای تو
وان نمکین خنده ی زیبای تو
میم بود شمه یی از موی تو
زانکه معطر بود از بوی تو
نون تو از ناز حکایت کند
 های تو از هجر شکایت کند
واو تو پیغام وصال آورد
جان و دل خسته به حال آورد
از سخنت بر تن من جان رسید
حیف
که این نامه به پایان رسید
بوسه به امضای تو بگذاشتم
یاد زمانی که تو را داشتم
  مهدی سهیلی



چهار شنبه 20 دی 1391برچسب:, :: 21:9 ::  نويسنده : پوریا       

توبه ها را بشکنیم

 

ميخانه ها را وا کنيد ای باده خواران پیمانه را احيا کنيد ای می 

گساران

باده در ساغر کنيد خرقه از تن بر کنيد توبه ای ديگر کنيد توبه

ها را بشکنيد آمد بهاران 

یادی از آیین مستانی کنید

تا سحر پیمانه گردانی کنید روز و شب معشوقه بازیهای

عرفانی کنید

مست پنهانی کنید

همچون خماران توبه ها را بشکنيد آمد بهاران 2 عاشقان غوغا

کنید بر دل شیدا کنید

یک نفس گر می توان ساغر زدن

پس چرا اندیشه ی فردا کنیم غصه از سر وا کنیم پیمانه را احیا

کنیم

ای بی قراران

 توبه ها را بشکنيم آمد بهاران

ميخانه ها را وا کنيد ای باده خواران پیمانه را احيا کنيد ای

مل گساران

 باده در ساغر کنيد خرقه از تن بر کنيد

توبه ای ديگر کنيد

توبه ها را بشکنيد آمد بهاران

ملاقات با دوزخیان

آندم که مرا می زده در خاک سپارید

زیر کفنم خمره ای از باده گذارید

تا در سفر دوزخ ازین باده بنوشم

بر خاک من از سایه ی انگور بکارید

آن لحظه که با دوزخیان کنم

ملاقات یک خمره شراب ارغوان برم

به سوغات هرقدرکه درخاک ننوشیدم

ازین باده ی صافی بنشینم

و با دوزخیان کنم

تلافی جزساغرو میخانه و ساقی نشناسم

بر پایه ی پیمانه و شادیست

اساسم گر همچو همای

از عطش عشق بسوزم

از آتش دوزخ نهراسم نهراسم

همای

 



چهار شنبه 20 دی 1391برچسب:, :: 20:52 ::  نويسنده : پوریا       

هرگز نخواب کورش

 

 دارا جهان ندارد،
سارا زبان ندارد
 
بابا ستاره ای در
هفت آسمان ندارد 

 کارون ز چشمه خشکید، البرز لب فرو بست حتي دل دماوند، آتش فشان ندارد  

 دیو سیاه دربند، آسان رهید و بگریخت  رستم در این هیاهو، گرز گران ندارد  

 روز وداع خورشید، زاینده رود خشکید  زیرا دل سپاهان، نقش جهان ندارد  

 بر نام پارس دریا، نامی دگر نهادند   گویی که آرش ما، تیر و کمان ندارد

 دریای مازنی ها، بر کام دیگران شد      نادر ز خاک برخیز، میهن جوان ندارد    

 دارا !

 کجای کاری، دزدان سرزمینت 
بر بیستون نویسند،
دارا جهان ندارد

  آییم به دادخواهی، فریادمان بلند است  اما چه سود، اینجا نوشیروان ندارد

  سرخ و سپید و سبز است این بیرق کیانی  اما صد آه و افسوس، شیر ژیان ندارد
 کوآن حکیم توسی، شهنامه ای سراید   شاید که شاعر ما دیگر بیان ندارد

 

  هرگز نخواب کوروش، ای مهرآریایی   بی نام تو، وطن نیز     نام و نشان ندارد

 

شعری از فرزند زمین

سورنا آرام



صفحه قبل 1 2 صفحه بعد

 
درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید برای بهبود این وبلاگ نظرات و انتقادات خود ا بنویسید.
آخرین مطالب
آرشيو وبلاگ
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان ....چرند و پرند.... و آدرس pooryaes.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان


ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 9
بازدید دیروز : 11
بازدید هفته : 52
بازدید ماه : 52
بازدید کل : 14665
تعداد مطالب : 13
تعداد نظرات : 2
تعداد آنلاین : 1



Alternative content


تماس با مدیر